پایتخت «دف» کجاست؟ / بیژن کامکار  ، آموزش دف ، آموزشگاه دف ، آموزش دف ایرانی

پایتخت «دف» کجاست؟ / بیژن کامکار ، آموزش دف ، آموزشگاه دف ، آموزش دف ایرانی

پایتخت «دف» کجاست؟ / بیژن کامکار
چندی پیش از سنندج به من اطلاع دادند که گویا در اصفهان عزیز و زنجان نازنین عده‌ای هنر دوست و عاشق دف برای به ثبت رساندن این ساز تحت عنوان ساز سنتی و متداول این مناطق اقدام کرده‌اند. اینجانب به‌عنوان نخستین کسی که دف را در موسیقی ایران به‌عنوان‌ سازی که قرن‌ها در مراسم تکایای دراویش قادری کردستان مورد استفاده قرار می گرفت و در گوشه انزوا بود به کار برده و امروز به عنوان نمادی از آنسامبل موسیقی سنتی ایران،‌ سازی جدایی‌ناپذیر است اعلام می کنم که می‌توان آن را به‌عنوان یک ساز اصیل ایرانی نام برد. در این باره سخن زیاد است اما امروز صحبت از این است که این ساز به چه منطقه یا اقلیم باستانی در ایران مربوط بوده و چه کسانی خود را صاحب آن می‌دانند.
در طول قرون و اعصار، ایران متحمل حمله‌های بیگانگان در مراحل مختلف تاریخی شد. بویژه اتفاقی که بر سر موسیقی در ایران آمد و موسیقی به تبع آن سازهای ایرانی محدود شد که خود حکایتی بسیار طولانی دارد که در این مجال فرصت میسر نیست.به‌طورخلاصه ساز چنگ که اَبَرنوازنده‌های آن مثل باربَد و نکیسا و بسیاری دیگر در ایران بودند، برای نجات خود این ساز به روسیه رفت. همچنین عود به میان عرب‌ها رفت و کمانچه در مراسم آیینی لرستان و دف ونی (شمشال) در مراسم آیینی دراویش قادری کردستان مورد استفاده قرار گرفت و حتی رُباب به افغانستان و پاکستان رفت. و اما امروز صحبت از «دف» است.
نخستین اشتباه در این باره، در نام دف است که در میان عامه مردم به همه سازهایی که دایره‌ای شکل است و به روی آن پوستی کشیده شده گفته می‌شود،در صورتی که در خودِ ایران چند نوع دف وجود دارد. به‌عنوان مثال دفِ آذری ها که به آن داریه یا دایره می‌گویند و همچنین دفِ هشت گوشِ خراسانی‌ها و دفِ چهارگوشِ و دایره زنگی و تنبور و...که همه اهل فن و آگاه به سازهای کوبه‌ای می‌دانند که همه اینها در میان سازهای ملی ایران وجود دارند، ولی در اصطلاح عامه به همه آنها با آنکه سونوریته (صدادهی) و رنگ صدایشان و فن نواختنشان فرق دارد، دف گویند. همچنین در ملیت‌های دیگر از عرب ها و هندی ها و چینی ها تا تمام اروپا و امریکا، این ساز به شکل ها و هیبت‌های مختلفی وجود دارداما بازهم در اصطلاح عامه به همه آنها دف می‌گویند.
ولی امروز از دفی صحبت می‌کنیم که با صفحه ممبرانوفونِ وسیع و بدنه دکمه بزرگ در خانقاه‌های شاخه قادریه کردستان استفاده می‌شود.این اندازه فقط در دفِ دراویش با سلسله‌های «زنجیر»های مخصوص وجود دارد که 3 حلقه بوده و حلقه سوم آن جفت است.دف، جزئی جدایی‌ناپذیراز مراسم آیینی مذهبی دراویش قادری است.با این شکل، بنده در هیچ جای ایران از خانقاه دراویش کردستان چیزی ندیده‌ام و نشنیده ام. با این حال اگر کشوری غیر از ایران ادعای این ساز را می کرد، قطعا مدعی آن بودم اما در خودِ ایران برایم بسیار عجیب است که برای یک ساز ایرانی بر سر میراث آن دعوا وجود دارد. کسانی که ادعا می کنند دفِ اصفهانی یا زنجانی یا هر جای دیگر غیر از کردستان، آیا کردستان را جزئی از ایران نمی‌دانند؟! اگر بگویند فلان هنر متعلق به اقلیم فارس و اصفهان است، من به‌عنوان یک کردستانی و در نهایت یک ایرانی، آن را ازآن خودم می‌دانم چون همه از یک سرزمین هستیم. به همین ترتیب، من دف را از آن کل ایران می‌پندارم، چنانچه همه ایران را از آن خودم. دف اگرچه تداعی کردستان و دراویش قادری است ولی متعلق به همه مردم ایران بوده چنانکه درموسیقی ایرانی حضور داشته و همان‌طور که پیشتر اشاره شد بعد از حمله اعراب به ایران، دربست نشینی خانقاه‌های کردستان خود را از گذارِ حلال و حرامی های تاریخ نجات داد و امروز به تمام مردم ایران و حتی جهان تقدیم شد.
با این حال، نمی توان از نظر دور داشت که خاستگاه این ساز، کردستان و مشخصاً خانقاه‌های دراویش قادری بوده و ما مدیون این خانقاه‌ها هستیم که این ساز را قرن ها در درون خود و آیین خود حفظ کرده و در سال 1353 به کوشش اینجانب، دوباره به موسیقی ایران برگشت. من در ایران، دف را با مشخصات ذکر شده، اولاً ایرانی دانسته و ثانیاً معتقدم این ساز باید به عنوان یک ساز ایرانی و به نام همه ملت ایران در میراث جهانی یونسکو ثبت شود. با این وجود، در داخل ایران، این ساز با نام دراویش قادری کردستان عجین شده و تداعی گر این اقلیم است، بنابراین دف برای کردستان است و زادگاه آن، ایران بوده و سنندج، پایتخت دف است. بازهم متذکر می‌شوم، دف با سلسله زنجیرها و وسعتِ ممبرانوفون (پوست)، انواع مختلف دارد که درسراسر جهان مرسوم و متداول بوده و اجرا می‌شود.دف است با مشخصاتی که شرح آن رفت، در تکایای دراویش قادری نواخته می‌شود اما درباره ایرانی بودن آن می‌توان به حجاری ها ،سنگ نبشته‌ها، نقاشی‌ها و اشعار _ که همه نشان از حضور دف دارند _ مراجعه کرد.
استادم دکتر داریوش صفوت که از موسیقیدانان بزرگ ایران بود، در ساعت درس موسیقی ایران می‌گفت اگر برای هرمقوله فرهنگی هنری ازقبیل قصه، داستان، نمایش و نقاشی بتوان در یک اقلیم دویست سال مدرک و شاهد به‌دست آورید می‌توانید قاطعانه آن را به آن اقلیم نسبت دهید.من نه به‌عنوان محقق بلکه به‌عنوان کسی که از کودکی در خانقاه‌های کردستان شاهد مراسم دف نوازی بودم، مطمئن هستم که در هیچ جای دیگری از ایران، چنین مراسم باشکوهی را ندیده ام.
هر گاه پژوهشگری که درباره دف تحقیقی کرده و نزد اینجانب آمده، جویای خاستگاه دف شده، چون می‌دانستند از خطه کردستانم و دف می‌نوازم، کردستان را به‌عنوان مرکز اصلی تحقیق آنها معرفی کرده و صراحتا سنندج را پایتخت این ساز در ایران دانسته ام.